۱- مدتهاست تصمیم گرفتهام که در هیچ جایی که رنگ و بوی ت دارد نباشم، چه در جایی رسمی با اسم و عنوان و تابلو و بنر مشخص و چه در میان دوست و آشنایی که دارند در مورد فلان تمدار حرف میزنند، نمیگویم کار ی نخواهم کرد، چرا که گاه از انجام یا انجام ندادن هر کاری میشود برداشتی ی داشت. منظورم این است که کار خودم را خواهم کرد و راه خودم را خواهم رفت. بدون جار زدن.
۲- هفتهی پیش بعد از مدتها رفتم کتابخانه، همکار سابقم پیام داده بود که کتاب شعرش را منتشر میکند و دعوت کرده بود بروم کتابخانه برای مراسم رونمایی از کتابش.آنجا بودم که یک دوست نچندان نزدیک آمد کنارم نشست و گفت پس فردا همینجا جلسهای داریم با عنوان فلان، سعی کن بیایی، موضوع جلسهشان جز علاقههایم بود، وقتم هم خالی بود، گفتم شاید بیایم، گفت حتما بیا، فردا و روز بعدترش هم زنگ زد و یادآوری کرد. گفتم میآیم. تمایل چندانی برای شرکت نداشتم و اگر اصرار این دوست نبود شرکت نمیکردم، اینقدر وقتم را به هزار مشغلهی کوچک و بزرگ پر کردهام که سعی میکنم فرصتهای اندک بیکاری را هیچ کاری نکنم. اما اصرار کرد و گفتم میآیم و رفتم.
۳- سطح جلسه متوسط بود، نه جذاب بود و نه کسل کننده، سخنران را نمیشناختم، گفتند هیئت علمی دانشگاه پیام نور است، با سواد به نظر میرسید، بربحث مسلط بود. اما جلسه نکات منفی هم داشت که بدترین قسمتش این بود که به سوالات بنا به گرایش سوال کننده پاسخ میداد، نه با نظر خود و با قطعیت، اگر دو سوال متضاد از او میپرسیدید، هر دو را تایید میکرد، حق با شماست، بله حق با شما هم هست و شما و.
۴- امروز متوجه شدم، این آقای ناشناخته کاندیدای نمایندگی مجلس شده، و من مثل بقیهی جمع در پایان آن جلسه، با یک کاندیدای نمایندگی مجلس عکس گرفتهام.
درباره این سایت