غرولندهایم را
اینجا کردم. حالا نوبت قسمت خوب ماجراست.
از طریق (
مرحوم) فرندفید با وحیدو آشنا شدم و مدتی بعد از طریق (
مرحوم) جیتاک هم صحبت. زمینهی هم صحبتیمان هم علاقهی مشترکمان به سعدی بود. من تازه با غزلیات استاد سخن
۱ آشنا شده بودم و مشتاق و تشنهی درک بیشتر بودم و وحیدو اهل موسیقی و هنر بود شناخت و درک بالایی از سعدی داشت.
تنها یک بار او را دیدم، از صندلی ردیف آخر تالار حافظ شیراز، جایی که وحیدو بر روی استیج به همراه
گروه کر صمات والس شمارهی دو دیمیتری شوستاکویچ را اجرا میکردند
۲، دیدار دیگری میسر نشد، در یکی دو قرار دوستانهی مشترک بعدی هم جمعمان کامل نبود. درس من هم بالاخره تمام شد و از شیراز رفتم. وحیدو هم برای ادامه تحصیل از ایران رفت.
اما این دوستی نادیده همچنان دورادور باقی ماند. کتاب تاملی بر زندگی و آثار سلطان سخن سعدی و چند کتاب و سیدی دیگر را هم وحیدو بعدها برایم پست کرد. که همگی جز ارزشمندترین کتابهای کتابخانهی کوچکم هستند.
خدایا هر کجا هست سلامت دارش.
و اما کتاب.
همه سعدی را به دو شاهکارش بوستان و گلستان میشناسند که اولی شرح جامعهای آرمانی شاعر است و دومی پند و اندرز برای زندگانی در دنیای واقعی.
سعدی استاد غزل هم هست، غزلیات نابی که بر خلاف هم عصرش مولانا عشق را بجای آسمانها در زمین میجوید.
اما این کتاب به ویژگی منحصر به فرد دیگری از سعدی هم اشاره میکند. چیزی که جای دیگری نخوانده بودم و ارادتم به او را صدچندان کرد. قصیده های سعدی.
نیک میدانید که قصیده قالب شعری است مخصوص مدح و ثنا و چه شاعران بزرگی که برای درهم و دیناری اندک در مدح سلاطین و حاکمان اغراق کردهاند و زندگانیشان را با همین صلهها گذراندهاند.
اما سعدی اهل اعتدال است، اگر چه تخلص شاعرانهی خود را از حاکم محبوب خود ابوبکر سعد زنگی گرفته اما هرگز شاعر دربار او نبوده و تنها دو شعر از هشت شعری که در مدح وی سروده در زمان حیات این حاکم بوده.
سعدی در قصایدش در جایی که محل دعا و جایگاه مرسوم تعریف و تعارف ممدوح است رندانه از اغراق میگریزد و گاهی بجای مدح به نصیحت رو میآورد و این نشان از تفاوت روحیهی سعدی با دیگر شاعران است، خود ملاحظه بفرمایید:
پادشاهان را ثنا گویند و مدح
من دعایی میکنم درویشوار
یا رب الهامش به نیکویی بده
وز بقای عمر برخوردار
----------
هزار سال نگویم بقای عمر تو باد
که این مبالغه دانم ز عقل نشماری
همین سعادت و توفیق بر مزیدت باد
که حق گذاری و بی حق کسی نیازاری
----------
به هر درم سر همت فرو نمیآید
ببستهام در دکان ز بی خریداری
من آبروی نخواهم ز بهر نان دادن
که پیش طایفهای مرگ به ز بیماری
---------
دو چیز حاصل عمرست نام نیک و ثواب
وزین دو در گذری کل من علیها فان
---------
عمرت دراز باد نگویم هزار سال
زیرا که اهل حق نپسندند باطلی
نفست همیشه پیرو فرمان شرع باد
تا بر سرش زعقل بداری موکلی
آری سعدی این چنین است و نه
آن چنان، سعدی نه مبدع قصیده است و نه سرآمد قصیده سرایان اما اینگونه نشان میدهد که «به اندازهی بود باید نمود» و این درسی برای ما که مدتهاست با این فرهنگ بیگانه شدهایم.
سخن عشق حرامست بر آن بیهوده گوی
که چو ده بیت غزل گفت مدیحه آغازد
حبذا همت سعدی و سخن گفتن او
که ز معشوق به ممدوح نمیپردازد
پینوشت:
۱- شعری است منتسب به حافظ:
استاد سخن سعدیست پیش همه کس اما
دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو
۲- تصورش را بکنید که آهنگ کلاسیک بیکلامی را گروه کُر اجرا کنند. فوقالعاده بود.
درباره این سایت